درست نويسي 1
رعايت آيين نگارش از جمله مهمترين آداب درست نويسي است .با توجه به اهميت رعايت اين آداب در بخش هاي دولتي و غير دولتي ،پركاربردترين نكات را تدوين كرده و در پيش روي شما قرار مي دهيم:
فصل و وصل كلمهها در نگارش فارسي
الف) حرف اضافهي (به) از كلمههاي بعد از خود (اسم و ضمير) جدا نوشته ميشود. مثال: به دانشكده رفتم، به او گفتم.
يادآوري 1: حرف «به» در آغاز بعضي از تركيبهاي عربي رايج در زبان فارسي، از نوع حرف اضافه نيست و بنا بر اين به كلمهي بعد از خود متصل نوشته ميشود. مثال: بلاتكليف، بلافاصله، مابازا
همچنين در واژهي فارسي «بدست» (به معني وجب) كه «بـ» حرف اضافه نيست و بايد متصل نوشته شود.
يادآوري 2: هرگاه حرف «به» بر سر كلمههاي عربي مصدر به «ال» در آيد نيز متصل نوشته ميشود. مثال: بالطبع، بالقوه، بالاخره
يادآوري 3: عبارت «باسمه تعالي» كه به صورت «بسمه تعالي» در زبان فارسي معمول شده است، به دليل اهميت عبارت بر طبق قاعده بايد به صورت «باسمه تعالي» نوشته شود. قاعده اين است كه همزه در «بسمله/ بسم الله الرحمن الرحيم» به علت كثرت استعمال و تفخيم كلمهي جلاله «الله» در كتابت حذف ميشود و در غير اين صورت باقي ميماند. مانند: اِقْرَا بِاسْمِ رَبِكَ.
يادآوري 4: الف)در نثر كهن فارسي، حرف اضافهي «به» به ضماير اين، آن، او و ايشان ميچسبيده و با توجه به ريشهي كلمه به صورت بدين، بدان، بدو، بديشان نوشته ميشده است كه امروز هم به همين صورت رايج است.
ب) حرف «بـ» با افعال بسيط به طور كلي متصل نوشته ميشود. مثال: بگفت، بنويسيد چنين است «نـ» و «مـ» نشانههاي نفي و نهي. بايد توجه داشت كه «نـ» بر سر فعل امر نشانهي نهي است و در ديگر ساختمانهاي فعلي نشانهي نفي. مثال: ننشستم، مگوي
يادآوري: هرگاه حرفهاي «بـ»، «مـ»، «نــ، بر سر فعلهاي مصدر به همزه (أ) در آيد، همزه در كتابت به «يـ» تبديل ميشود. مثال:
اصل فعل بنويسيم ننويسيم
افكندن بيفكند بيافكند
افتادن بيفتاد بيافتاد
افزودن بيفزود بيافزود
تنها در موردي كه فعل با همزه و مصوت بلند «ايـ» آغاز شده باشد، اين قاعده مصداق پيدا نميكند. مثال:
اصل فعل بنويسيم ننويسيم
ايستادن بايستاد بيستاد
پ) جزء پيشين «مي» هميشه جدا از فعل نوشته ميشود. مثال: ميرفت، ميشنيد
ت) لفظ «بي» چه در موردي كه با كلمهي بعد از خود قيد يا صفت بسازد و چه در موردي كه خود به طور مستقل به صورت قيد يا حرف اضافه به كار رود، جدا نوشته ميشود مثال: بيآزار، بيموقع
يادآوري: قاعدهي فوق در مورد برخي از كلمههايي كه در فارسي و عرف نگارش فارسيزبانان حالت مزجي به خود گرفته مصداق پيدا نميكند. مثال: بيچاره، بينوا، بيزاري، بيمار، بيكار، بيچون (خالق بيچون)، بيدل (آزرده، گرفته)، بيراهه، بيهوده
ث) «هم» اگر با كلمهي بعد از خود قيد يا صفت بسازد، پيوسته نوشته ميشود. مثال: همنشين، همزبان، همچنين، همنوع، هموزن
يادآوري1: هرگاه كلمهي «هم» بر سر كلمههايي بيايد كه با «اُ»، «اِ»، «اَ»آغاز ميگردد، جدا نوشته ميشود. مثال: هم اتاق، هم احساس، هم اعتقاد، هم افق
يادآوري 2: اگر كلمهي بعد از «هم» با حرف «م» آغاز شود، در اين صورت بايد جدا نوشته شود. مثال: هم مرز، هم مشرب
يادآوري 3: هرگاه كلمهي «هم» در جمله به عنوان قيدي مستقل و با تأكيد لفظي به كار برود، جدا از كلمهي بعدي نوشته ميشود. مثال:
هم اين را و هم آن را
هم درس ميخواند، هم كار ميكند
ج) لفظ «هيچ» به طور كلي از كلمهي پس از خود جدا نوشته ميشود. مثال: هيچكس، به هيچ وجه
چ) كلمههاي «اين» و «آن» به طور كلي از كلمههاي قبلي و بعدي جدا نوشته ميشود. مثال: اين جانب، اين كه، اين است، آن جا
يادآوري 1: كلمههاي كه «اين» و «آن» در ساختمان آنها صورت تركيبي پيدا كرده، مطابق عرف و عادت فارسيزبانان متصل نوشته ميشود. مثال: چنانچه،آنچه
يادآوري 2: همچنين واژههايي از نوع «اينَكْ»، «آنَكْ»، «اينْت» و «آنْت» كه بيشتر در متون كهن به كار رفته، به همين صورت نوشته ميشود.
ح) نشانهي «را» از كلمهي پيش از خود جدا نوشته ميشود، جز در كلمههايي نظير «مرا» و «چرا». مثال: آن را، كتاب را
خ) علامت جمع «ها» چسبيده به مفرد نوشته ميشود. مثال: اينها، ماهها
بنابر اين در كلمات مركب نظير «نسخه بدلها» جدا نوشته ميشود.
يادآوري 1: علامت جمع «ها» پس از كلمههاي مختوم به «ـه» متصل به كلمهي ملفوظ يا ناملفوظ، جدا نوشته ميشود. مثال: تشبيهها، فقيهها
يادآوري 2: كلمههايي كه به صورت جمع مكسر عربي در زبان فارسي معمول شده است، طبق قاعده با نشانههاي جمع فارسي يا عربي دوباره نبايد جمع بسته شود. مانند: اولاد، احوال، نذور و ... اما بنابر اصل تحول زبان، پارهاي از موارد فوق مانند: اولادها، احوالات، نذورات امروزه در زبان فارسي به كار ميرود و مانعي هم ندارد. البته در متون گذشته هم كلماتي چون ملوكان، عجايبها، غرايبها و ... به كار ميرفته است.
در مورد جمعهاي مكسر عربي نيز بهتر است تا حد امكان از نشانههاي جمع فارسي استفاده شود. مثال: زايران، عالمان
مگر در مورد اسمهاي خاص يا آن جا كه كلمه به صورت اصطلاح درآمده است. مانند: صِحاح، قرّا، رُوات، سير آفاق و انفس
يادآوري 3: كلمههاي فارسي يا اروپايي نبايد با «ات» (علامت جمع عربي) جمع بسته شود. مثال:
بنويسيم ننويسيم
آزمايشها آزمايشات
سفارشها سفارشات
گزارشها گزارشات
پيشنهادها پيشنهادات
يادآوري 4: در به كار بردن جمعهاي فارسي با نشانهي «جات» نظير: «سبزيجات»، «دستجات»، «كارخانجات»، «مربّاجات»،«صيفيجات» و ... كه در فارسي رايج شده، نبايد زيادهروي كرد.
كلمههايي كه در عربي با «ات» جمع بسته ميشود، در فارسي تا آن جا كه به عرف زبان لطمهاي نميزند، بهتر است با نشانههاي فارسي جمع بسته شود. مثال:
بنويسيم ننويسيم
امتيازها امتيازات
اقدامها اقدامات
توصيفها توصيفات
مكالمهها مكالمات
يادآوري 5: به كار بردن «يَة، يَات، يَت» كه با برخي از كلمههاي عربي مصدر ميسازد، در كلمههاي فارسي جايز نيست. مثال:
بنويسيم ننويسيم
خري خريّت
خوبي خوبيت
دوگانگي دوئيّت
زنانگي، زني زنيّت
مني منيّت
د) كلمهي «كه»، (ربط يا موصول) هميشه جدا از كلمهي قبل از خود نوشته ميشود. مثال: در صورتي كه، وقتي كه، آن كه
يادآوري 1: كلمهي «بلكه» از قاعدهي فوق مستثناست.
يادآوري 2: كلمهي «كه» با برخي از ضماير متصل و منفصل، ممكن است در شعر به صورت مخفف و پيوسته نوشته و تلفظ شود. مثال:
بنويسيم ننويسيم
كاو كه او/ كو
كاي كه اي / كي
كاين كه اين/ كين
ذ) كلمهي «چه» مثل كلمهي «كه» جدا از كلمهي قبل و بعد از خود نوشته ميشود، مگر آن كه دو كلمه د رحكم يك كلمهي مركّبِ مستقل باشد. مثال: آنچه، چنانچه، چگونه، چسان
ر) «اي» (حرف ندا) هميشه از كلمهي بعد از خود جدا نوشته ميشود. مثال: اي خدا، اي كه گفتي
ز) عدد هميشه از معدود خود جدا نوشته ميشود. مثال: يك شنبه، پنج ضلعي
چنين است اجزايِ عدد كسري. مثال: يك دهم، هفت صدم
يادآوري 1: اجزاي برخي از اعداد مركب به صورت پيوسته نوشته ميشود. مثال: هفده، سيصد، ششصد، هفتصد، هشتصد، نهصد
يادآوري 2: هرگاه كلمهي «يك» با كلمهي بعد از خود قيد يا صفت بسازد، جدا نوشته ميشود. مثال: يك دست، يك رنگي، يك ديگر
ژ) پسوند «تر» و «ترين» به طور كلي پيوسته نوشته ميشود. افزودن پسوند «تر» و «ترين» به كلمههايي كه خود در زبان عربي افعل تفضيل هستند، صحيح نيست. بنابراين نبايد نوشت: اعلمتر، افضلتر، اوليتر، ارشدترين، احسنترين. هرچند برخي از اين كلمههاي مثل «اوليتر» در متون كهن فارسي به همين صورت هم به كار رفته است. مثال: بزرگترين، مهتر
مگر در موارد زير:
- بعد از كلمههاي مختوم به «ت». مثال: پستتر، بيتربيتترين
- در صورتي كه اتصال پسوند «تر» يا «ترين» به كلمه شكلي نامأنوس بدهد. مثال: ادبيتر، منطقيتر
س) رعايت استقلال كلمه
- تركيبهاي وصفي يا اضافي جدا از هم نوشته ميشود. مثال: بانك ملي، حضرت عالي، جناب عالي
- اجزاي كلمههاي مركب معمولاً پيوسته نوشته ميشود. مثال: آبرو، دستفروش، بزرگمهر، دوستدار، نيكبخت، نگهداري، يكريز
يادآوري: كلمههاي مركبي كه جزء دوم آنها با «آ» آغاز ميشود، اگر همزه در تلفظ بيفتد، مَدِّ «آ» حذف و متصل نوشته ميشود. مثال: خوشامدگويي، دلاويز، دستاورد، هماورد
بنيان نگارش زبان فارسي در فرهنگ املايي، بر جدا نويسي است. بنابراين اجزاي كلمههاي مركب، تركيبهاي وصفي يا اضافي و آن گونه كلمهها كه هر جزء آن داراي معناي مستقلي باشد، جدا از هم نوشته ميشود. مثال: آرامبخش، فيلمساز
اجزاي مصدرهاي مركب و صيغههاي مختلف صرفي آنها جدا اما نزديك به هم نوشته ميشود. مثال: بزرگ داشتن، پيش رفتن، راه بردن، چشم داشتن، چشم پوشيدن، دل بردن، دل دادن، سخن راندن، نگه داشتن
در مورد مصدهاي مرخم كه غالباً به صورت اسم به كار ميرود، مانند: «پيشرفت» (ترقي)، «پيامد» و ... اين قاعده صادق نيست.
يادآوري: تركيبهايي كه از مصدرهاي بالا ساخته ميشود، پيوسته نوشته ميشود. مثال: بزرگداشت، پيشتاز، چشمداشت، دلداده، سخنران، نگهداشت
كلمههاي «شناسي» و «شناس» كه به عنوان جزء دوم كلمهي مركب به كار ميرود، جدا از جزء پيشين خود نوشته ميشود. مثال: روانشناسي، ايرانشناسي
ش) كلمههايي كه جزء دوم آن از نوع پسوندهايي نظير «چه»، «بان»، «كار»، «گر»، «گاه»، «زار»، «دان»، «مند»، «ور»، «وُر» ، «وار»، «سار» و ... است، به دليل عدم استقلال جزء پسين متصل نوشته ميشود. مثال: باغچه، باغبان، ستمكار، ستمگر، صبحگاه، گلزار، گلدان، مستند، دانشور، گنجور، بزرگوار، كوهسار و ....
ص) در مورد املاي دو گونهي نگارشي «گذاردن/ گذاشتن» و «گزاردن/ گزارش» بايد توجه داشت كه «گذاردن» به واقع عبارت است از نهادن و وضع و قرار دادن امري يا چيزي به طور عيني و قابل ملاحظه. مثال: بنيانگذار، قانون گذار، بدعتگذار
اما گزاردن و نه گذاشتن به معني اداي تكليف و به جاي آوردن حقي است كه آدمي برعهده دارد. مثال: گزارش كار، خدمت گزار، نماز گزار
چند نكتهي ضروري
در نگارش درست امروزي، بايد از به كار بردن كلمات بيمعني، مكرر، مهمل، گرته برداريهاي نامأنوس، تعبيرات مجمل، ابهام، ايهام و ... دوري كرد. برخي نكات ضروري در امر نگارشي را ميتوان به صورت زير دستهبندي كرد:
الف – حشو
به كار بردن كلمههايي از نوع حسن خوبي، سنگ حجرالاسود، به قول گفتنيها، گلاب به صورت شما، رويم به ديوار ... تخم مرغ كبوتد (= كفتر) و ... – كه در فارسي عامليانه رايج است – از مقولهي حشو قبيح است و بايد از استعمال آن خودداري كرد.
ب – طاي مؤلف (ط)
حرف «ط» از حروف مخصوص عربي است و به كار بردن آن در كلمههاي غيرعربي (فارسي، فرنگي، تركي و ....) جايز نيست. مثال: اتاق، امپراتور، بليت، تومان، تهماسب، غلتيدن
پ- وجه وصفي
در زبان فارسي تا آن جا كه ممكن است بايد فعلها را به صورت كامل صرفي خود به كار برد اما اگر در جملهاي به ضروت از وجه وصفي استفاده ميشود، تنها يك بار و آن هم بدون «واو» عطف مانعي نخواهد داشت. مانند: به بازار رفته كتاب خريدم.
ت – تركيبهاي عربي متداول در زبان فارسي برابر قاعدهاي كه دارد، بايد جدا نوشته شود. مثال: علي حده، عليرغم، معذلك
ث- براي فاعل يا مسنداليه غير ذي روح خواه مفرد باشد خواه جمع، معمولاً فعل مفرد ميآيد. مانند:
- شاخههاي درختان همگي شكست
- آبها از آسياب افتاد
مگر اين كه براي اين گونه فاعلها شخصيت انساني قايل شويم. مثال:
- شاخهها با نواي باد در گوش يكديگر زمزمه ميكردند.
- آبهاي نقرهفام با شنهاي جويبارها همراز شدند.
يادآوري: تنها در جملههاي مركب، هرگاه فاعل يا مسنداليه غير ذيروح به صورت جمع آورده شود، ميتوان فعل جملهي دوم را هم به صورت جمع نوشت. مثال: داروهاي مفيد ديگري براي مداواي اين نوع بيماري مناسب است.
ج- پرهيز از استعمالات غلط، الفاظ فرنگي، گرته برداريهاي ناروا. مثال:
با اين شرايط ..... به اين وسيله
با اين وجود بر روي هم رفته
در رابطه با ... ما ميرويم براي صرف نهار (درست: ناهار)
اين امر مسألهساز شده است ادبيات دلانگيز فارسي
زير سؤال بردن فرازهايي از كلام
روي كسي حساب كردن بها دادن به كار
چ – پرهيز از حذف بيمورد اجزاي كلام. مثال:
- او ديروز از تهران به مشهد وارد [شد] و سپس به محل كارش رفت.
- اغلب آثار او به فارسي ترجمه [شده] و به چاپ رسيده است.
- دوست عزيز، من امسال [در] خوابگاه نيستم.
- كتابم را [در]خانه گذاشتهام.
- اين فيلم مدتها قبل از شبكه يك سيما پخش [شد] و اخيراً دوباره نمايش داده شده است.
ح – پرهيز از نشانهي «را» (مفعول بيواسطه) در غير موضع اصلياش. مثال:
- پزشك بايد داروهايي كه باعث سقط جنين ميشود را تجويز نكند.
[پزشك بايد داروهايي را كه ...]
-همهي كتابهايي كه تازه خريده بودم را فروختم
[همهي كتابهايي را كه .....]
- ارتقاي شايستهي شما از مرتبهي دانشياري به استادي را تبريك ميگويم.
[ارتقاي شايستهي شما را ....]
...